معجون سحر آمیز در کارخانه ی متروک هوپا
معجون سحر آمیز در کارخانه ی متروک
صدای باد میپیچید و صدای نگین که میگفت «بیدار شو!». چشمانش را بسته بود و فقط یک چیز میدید: حرکت پشت سر همِ موشها که مدام دمهایشان را تکان میدادند. خاطراتش دوباره برایش تکرار شدند: موش بزرگی از روی پتویش رد شد. هلیا سه سالش بود. جیغ زد و مادرش دواندوان به اتاق آمد. موشِ کوچکِ خانگی نبود. موش فاضلابیِ بزرگ بود. موهای بدنش سیاه بود و خیلی کثیف به نظر میآمد. مادر خواست که موش را از روی پتو بلند کند. موش وول میخورد و میخواست از دستان مادر فرار کند. دست مادر لرزید و موش روی صورت هلیا افتاد...
روز تولد «هلیا» روز عجیبوغریبی است. هدیهی تولدش از آن هم عجیبوغریبتر: کتابی که قرار است او را به آرزوهایش برساند و پُر از رمز و رازهایی است که باید کشف شوند، کتابی که هلیا را به دنیای شگفتانگیز موشها میبرد، به دنیایی خیلیخیلی دور از خانه، به دنیای «پوریل»، موش فاضلاب بازیگوش. اما تنها کسانی که میتوانند به او کمک کنند به خانه برگردد، «پیربابا» و «آدمبیریختانِ غولصفتان» هستند ...
این کتاب در بانک کتاب کتاب گالری عرضه شده است
شما میتوانید خرید آسان و مطمعن را با ما تجربه کنید
تهیه و ارسال کتاب شما در سریعتر زمان ممکن به سراسر کشور با کتاب گالری
انتشارات:
هوپاشابک: 97896512803204
نویسنده: تینا جمالی
برچسبها: